مارگریت دوراس و انتقام خونسردانه از عشق

مورخان، ادبیات نیمه دوم قرن بیستم فرانسه را مدیون حضور زن سالخورده‌ و در هم شکسته‌ای می‌دانند که خاطرات دوران طراوت و شادابی‌اش در چنبره یاد عشقی است که ناگهان سر رسید و چهره واقعی‌ او را نمایان کرد. این زن، کسی نیست جز مارگریت دوراس که در آثارش شیوه‌های تازه‌ای را در عرصه رمان‌نویسی آزمود و رونق تازه‌ای به نثر فرانسوی بخشید.

آثار مارگریت دوراس به زبان‌های مختلفی، از جمله فارسی، ترجمه و درباره آن نوشته شده، و در فرانسه نیز، سالی نیست که کتاب‌ها یا ویژه‌نامه‌هایی جدید درباره این نویسنده محبوب منتشر نشود. آخرین نمونه این کتاب‌ها، اثری است با نام «عشق معلق» که در روزهای آغازین سال جدید میلادی، از سوی انتشارات «سوی» در پاریس منتشر شد.

این کتاب بر اساس مجموعه‌ای از گفت‌وگوهای مارگریت دوراس با «لئوپولدینا پالوتا دلا توره» روزنامه‌نگار «لا استامپا»، یکی از روزنامه‌های ایتالیا، شکل گرفته و برای اولین بار به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده است. این روزنامه‌نگار ایتالیایی در مقدمه کتاب، ماجرای شکل‌گیری این گفت‌وگوها را بازگو می‌کند. او می‌گوید که برای اولین بار مارگریت دوراس را در سال ۱۹۸۷ و کمی پس از انتشار ترجمه ایتالیایی رمان «چشمان آبی، گیسوان مشکی» ملاقات کرد.

گرفتن مصاحبه از دوراس کار ساده‌ای نبود؛ اما لئوپولدینا بالاخره توانست با وساطت «اینگ فلترینلی»، عکاس آلمانی و یکی از ناشران آثار دوراس در ایتالیا، به اتاق این نویسنده در خیابان «سن بنوآ» در پاریس راه یابد: «پشتش به من بود. کوچک، خیلی کوچک. مثل عکس‌هایش، نشسته بود پشت میز و آرنج‌هایش را به میز تکیه داده بود. در اتاقی غبارگرفته و پر از کاغذ و کتاب و وسیله.»

اولین بار نیست که گفت‌وگو با مارگریت دوراس در قالب کتاب منتشر می‌شود؛ تا کنون شش عنوان کتاب در این زمینه در فرانسه منتشر شده که اولین آنها، کتاب گفت‌وگوی اگزوییر گوتیه با دوراس است که سال ۱۹۷۴ از سوی انتشاراتی که آثار دوراس را منتشر می‌کند، یعنی انتشارات «مینیویی» منتشر شد.

همچنین در میان این کتاب‌ها، کتاب گفت‌وگوی مارگریت دوراس با فرانسوا میتران، رییس جمهور اسبق فرانسه، خواندنی است. این کتاب که اولین بار سال ۲۰۰۶ از سوی انتشارات گالیمار منتشر شد، امسال در قطع جیبی دوباره انتشار یافته است.

با این وجود، کتاب «عشق معلق»، یک ویژگی منحصر به فرد دارد؛ دوراس در هیچ کدام از گفت‌وگوهای قبلی این چنین از خود سخن نگفته است. در واقع خواننده با خواندن این گفت‌وگوها، از بیشتر پیچ و خم‌های زندگی و نویسندگی مارگریت دوراس گذر خواهد کرد.

کتاب صد و نود صفحه‌ای «عشق معلق» شامل دوازده فصل است: «کودکی»، «سال‌های پاریس»، «شیوه نویسندگی»، «تحلیل متن»، «ادبیات»، «نقد»، «سینما»، «نمایش»، «عشق»، «زن»، «شخصیت‌ها» و «جاها».

کودکی و جوانی

اولین پرسش کتاب، درباره کودکی مارگریت دوراس است. روزنامه‌نگار ایتالیایی از دوراس می‌پرسد با توجه به این که او در نزدیکی شهر سایگون (پایتخت ویتنام جنوبی تا پیش از یکی شدن دو ویتنام) به دنیا آمده و تا هجده سالگی در ویتنام زندگی کرده، آیا کودکی ویژه‌ای داشته است؟

دوراس پاسخ می‌دهد: «گاهی فکر می‌کنم تمام نوشته‌های من در همان‌جا متولد شده‌اند؛ میان شالیزارها، جنگل‌ها و تنهایی.»

دوراس با آن که از پدر و مادری فرانسوی متولد شده، اما در کودکی به قول خودش، با آن پاهای برهنه و صورت از آفتاب سوخته، بیشتر به یک دختربچه ویتنامی شبیه بود: «هیچ کس نمی‌گفت که من چه قدر نازم.» آن طور که مارگریت دوراس تعریف می‌کند، این نویسنده کودکیِ سرشار از خاطره‌ای داشته است: «خاطرات کودکی‌ام آن قدر درخشان است که با نوشتن نمی‌توانم آنها را تداعی کنم.»

مارگریت دوراس هم مثل استاندال، نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم، معتقد است که «کودکی بدون پایان است.»

در ادامه، دوراس به دوران جوانی‌اش می‌پردازد؛ به زمانی که خودش تنها، برای تحصیل به پاریس آمده بود و زندگی دانشجویی داشت. روزها سر کلاس بود و شب‌ها در کافه‌ها. «چیز مهمی را از آن سال‌ها به یاد نمی‌آورم. شاید به خاطر این که از آن دوران هیچ‌گاه حرف نزده‌ام. گاهی فکر می‌کنم آن دوران مرا به درون یک سیاهی می‌کشید.»

دوراس که در ابتدا در رشته ریاضی ثبت نام کرده بود و می‌خواست راه پدرش را ادامه دهد، در نهایت به مؤسسه مطالعات سیاسی پاریس رفت و از آن جا فارغ التحصیل شد. «کالوینو و ریمون کنو مدعی بودند که رابطه‌ای بسیار قوی میان علوم محض و ادبیات وجود دارد.»

در پاریس، آشنایی با یک مرد جوان یهودی باعث شد که مسیر زندگی مارگریت دوراس رنگ و بوی دیگری بگیرد. «او به من جاها و کتاب‌هایی را معرفی کرد تا که آن زمان نمی‌شناختنم.» به واسطه همین دوستی بود که دوراس، انجیل را خواند و موسیقی را کشف کرد. موسیقی بعدها در آثار سینمایی و نمایشی مارگریت دوراس نقشی اساسی را ایفا کرد. همچنین زبان کتاب‌های دوراس نیز به شیوه‌ای خاص، آهنگین شد: مصوت‌های کشیده، جمله‌های کوتاه، و حالت وردگونه نثر.

عشق و ادبیات

علاوه بر روایت زندگی، مارگریت دوراس در این کتاب همچنین از موضوعات مختلفی مثل سیاست، تاریخ، «رمان نو» و «ادبیات متعهد» سخن می‌گوید و درباره دیگران مثل فروید، سارتر، مارکس، آلبر کامو، ژرژ باتای، میشل بوتور، آلن رب گریه، ریمون کنو، میشل فوکو، مارگریت یورسنار و موریس بلانشو نظر می‌دهد.

یکی از اظهارات جالب دوراس، اظهارنظر او درباره همعصرانش است. او آثار نویسندگانی مثل بوتور و رب گریه را در اغلب موارد «خسته‌کننده» توصیف می‌کند و می‌گوید: «فکر می‌کنم همه این نویسندگان کتاب‌هایشان را به یک شکل و با یک ترفند می‌نویسند.»

«گاهی فکر می‌کنم تمام نوشته‌های من در همان‌جا متولد شده‌اند؛ میان شالیزارها، جنگل‌ها و تنهایی»

مارگریت دوراس درباره ویتنام، جایی که به دنیا آمد

اما شاید مهم‌ترین بخش کتاب، بخشی است که او به زوایای مختلف «نوشتن» می‌پردازد و مسیر نویسندگی‌اش را برای خواننده بازگو می‌کند. دوراس نویسندگی خودش را به دو دوره تقسیم می‌کند که نوشتن کتاب «مدراتو کانتابیله» در اواخر دهه پنجاه، مرز بین این دو دوره است.

این نویسنده خودش اعتراف می‌کند که تا قبل از رمان «مدراتو کانتابیله» (که با ترجمه رضا سیدحسینی به زبان فارسی منتشر شده)، آن چه را ‌نوشته به رسمیت نمی‌شناسد. به عقیده دوراس، در آثار اولیه‌اش «هیچ جایی برای خلاقیت خواننده باقی گذاشته نشده است.»

اما در این میان، چه اتفاقی افتاد که سبک نویسندگی مارگریت دوراس تغییر کرد؟ دوراس برای توضیح این تغییر، از عشقی سخن می‌گوید که توجه‌اش را از دیگران به خودش جلب کرد: «عشقی خشن، سکسی، و خیلی قوی‌تر از من.»

این عشق، چنان دوراس را از توان انداخت که برای اولین بار فکر خودکشی به سرش زد؛ فکری که عملی نشد و به جایش از ادبیات برای کشف خلأها و حفره‌های وجود خود استفاده کرد. در واقع او به شرح حال خود پرداخت: «شخصیت زن «مدراتو کانتابیله» و «هیروشیما عشق من» خودم هستم.»

از همان زمان، آثار مارگریت دوراس، به ویژه دو رمان‌ «عاشق» و «درد»، بی‌پیرایه‌تر ‌شد و به رازگویی‌ها و اعترافاتی تبدیل گردید که هرگز مجال گفتن‌شان نبود: «تصمیم گرفتم با خونسردی آنها را بنویسم.»

این مطلب اولین بار در سال 2013 اینجا منتشر شد

بیان دیدگاه