کریستیان بوبن را قبل از این که وارد دانشگاه شوم و خواندن زبان و ادبیات فرانسه را آغاز کنم به واسطه ترجمه خوب پیروز سیار از کتاب معروف این نویسنده به نام «رفیق اعلی» میشناختم. بعد که وارد دانشگاه شدم، دیدم یکی از استادانمان، مهوش قویمی، چند کتاب دیگری از بوبن را ترجمه کرده. آن موقع، زبان و دنیای بوبن برایم نسبت به نویسندگان دیگر فرانسوی چندان جذاب نبود. اما وقتی به فرانسه آمدم و بوبن را در شبکههای تلویزیونی دیدم، جذب شخصیتش شدم، دانشش و شیوه سخن گفتنش. به همین واسطه، کارهای جدیدش را دنبال کردم. یکی از کتابهایش را معرفی کردم و بعدا با خودش که ساکن پاریس نیست، در لابی یکی از هتلهای پاریس قرار گذاشتم تا با او گفتوگو کنم که حرف ترجمههایش در ایران هم شد…
این گفتوگو را اینجا میتوانید بشنوید.
مطلبم در معرفی یکی از کتابهایش را که سال ۲۰۱۳ منتشر شد، اینجا بازنشر میکنم:
شادمانی زندگی و قطعهنویسیهای کریستین بوبن
«از این رنگ آبی رهسپار شویم، البته اگر واقعا مایلید؛ از همین آبی، در صبح با طراوت ماه آوریل، که لطافتش به سان مخمل و درخشش مثل قطرهای اشک است. خیلی دوست دارم برایتان نامهای بنویسم که در آن چیزی جز همین رنگ آبی نباشد… اندیشههایمان مثل دود به هوا میرود و آسمان را تاریک میکند. من اما امروز هیچ کاری نکردم و به هیچ چیزی فکر نکردم… فقط میخواهم در اینجا از چیزی حرف بزنم که به آن «روز زیبا» و «آسمان آبی» میگویند.»
جملات آغازین کتاب «انسان-شادمانی» (L’homme-joie) نوشته کریستین بوبن که به تازگی از سوی انتشارات لیکونوکلاست در پاریس انتشار یافته، در ستایش «آبی شکوهمند» است. آسمان آبی، کودکی، کتاب، خندیدن، امیدواری و مرگ، از مضامین کوچک و به نظر پیشپاافتادهای است که کریستین بوبن در هفده قطعه کتاب جدیدش درباره آنها نوشته است.
عنوان کتاب، از عنوان اولین قطعه گرفته شده و به نظر میرسد به نوعی بیانکننده فلسفه کلی کریستین بوبن در این کتاب است: «زندگی بارها زیباتر و شادتر از آن چیزی است که تصور میکنیم.» یا در جایی دیگر میگوید: «شادیای که در اینجا از آن سخن میگویم، جمع شادیهای کوچک و معلق زندگیاست.»
فلسفه «خوش بودن» بوبن در کتاب «انسان-شادمانی»، از همان نوعی است که عمر خیام نیز در رباعیاتش به آن پرداخته؛ این شادی، هم اشارهای است به خوشی انسان، هم به رضایتش و هم به سعادت او. به طور خلاصه، بوبن در قطعه «انسان-شادمانی»، تمام قد علیه ناامیدی انسان میایستد و دنیا را بهشتی میداند که مردمانش از ورود به آن بیخبرند، و این عدم آگاهی، سرچشمه جنگها و پلیدیها و ناامیدیهاست.
به نظر میرسد بوبن در «انسان-شادمانی» شدیدا متأثر از اندیشههای اسپینوزا درباره نیکبختی انسان است: «ما، شما و من، یک «پادشاه-آفتاب» داریم که نشسته روی تخت سرخش در بارگاه قلب ما. و گاهی، فقط برای لحظاتی، این پادشاه، این «انسان-شادی» از تخت پادشاهی خود پایین میآید و در خیابان قدم میزند. به همین سادگی.»
تازهترین کتاب بوبن، بیش از همیشه بر انسان تکیه میکند: «روشنایی واقعی جایی جز درون انسان نیست» و همچنین تأکید بر جاودانگی انسان: «چند لحظه کافی است برای زندگی جاودانه.»
کریستین بوبن، نویسنده اخلاقگرایی است که بسیار متأثر از مسیحیت بوده، اما همواره فاصله خود را با کلیسا حفظ کرده است: «وقتی وارد کلیسا میشوم هرگز به خدا فکر نمیکنم، بلکه آن جا در جستوجوی دست پیر و سردی هستم که مهربانیاش را روی شانهام حس میکنم.» خدای بوبن، خندهای است که خودش را پنهان میکند و در یک لحظه آشکار میشود: «وقتی از کنارش میگذریم، صدای قهقههاش را میشنویم… آن دنیا، با همین خنده آغاز میشود.»
همچنین مرگ یکی از مضامین اصلی قطعات کتاب «انسان-شادمانی» است: «زندگی، ما را به سوی مرگ میکشاند، مثل گربهای که بچههایش را به دهان گرفته و به سرپناهی میبرد.»
پایان کتاب نیز، مثل آغازش، در ستایش همان «آبی شکوهمند» است: «به آبی آسمان مینگرم… آن را در این کتاب جاری کردهام.»
راز موفقیت بوبن
«سرزمین واقعی من، صفحه سفید است.»
از همان دهه هفتاد میلادی که نخستین کتابهای کریستین بوبن چاپ شد، تا امروز که تعداد آثارش به بیش از پنجاه جلد رسیده، سبک و دنیای نوشتن بوبن، بسیاری را به خود جذب کرده است. مضامینی که بوبن در آثارش به آنها پرداخته، همچون تسکینی بر آلام خوانندگان است: «من درد دیگران را نادیده نمیگیرم، مدام به بیمارستان و خانه سالمندان میروم و به رنجی که دنیا بر برخی از چهرهها نشانده، میاندیشم.»
این نویسنده پرکار، خودش را به یک بیمار تشبیه میکند که بیماری واگیردارش را به دیگران سرایت میدهد: «کارم، انتقال حسی است که به من دست داده.» بوبن، از ادبیات به عنوان ابزاری برای مقابله با سختیهای زندگی استفاده میکند، و همچنین وسیلهای برای افزایش توانایی انسان در کمک به همنوع خود.
این نویسنده ۶۲ ساله، در آثارش به خوانندگان میگوید که تمرین مقاومت کنند، حتی اگر زندگی به تمامی آنها را غرق کند. بوبن میآموزاند که چگونه میتوان پس از شکست هم شادمان بود. این نویسنده، خوانندگانش را به یافتن آرامش، به ویژه با خواندن بیوقفه کتاب، تشویق میکند: «من بیشتر از تعداد بطریهای خالی یک دائمالخمر، کتاب خواندهام.»
همچنین تلقی بوبن از نوشتن، حس مطبوعی را برای خوانندگان آثارش به وجود میآورد: «نوشتن، ترسیم یک در روی دیواری غیرقابل عبور، و سپس باز کردن آن است.»
قطعه چیست؟
اما سوای مضامین انساندوستانه آثار کریستین بوبن، مگر شیوه ادبی این نویسنده چیست که این چنین گیراست؟ کریستین بوبن، بیش از آن که فیلسوف، مورخ، شاعر، یا خاطرهنویس باشد، یک قطعهنویس موفقی است که از همه دانش و توانایی ادبی خود برای خلق قطعاتش بهره میبرد.
قطعه (fragment) پیشینهای کهن در ادبیات جهان و تقریبا در تمامی زبانها دارد. از «یادداشتهای بالینی» نوشته سی شوناگون، نویسنده ژاپنی قرن دهم میلادی، به عنوان یکی از معروفترین نمونه این گونه ادبی یاد میشود.
همچنین این سبک نوشتار در فرانسه، اولین بار با قلم بلِز پاسکال به کار گرفته شد. این ریاضیدان فرانسوی قرن هفدهم که در اواخر عمرش به الهیات روی آورده بود، اثری ادبی با نام «نامههای ایالتی» نوشت. این کتاب که مجموعهای از طنز و هجو بود، تأثیر عمیقی بر نویسندگان و فیلسوفان آن دوران و پس از خود گذاشت.
در قرن نوزدهم میلادی نیز، خاویر فورنوره، دیگر نویسنده فرانسوی این سبک را در کتابی با عنوان «بدون عنوان» به اوج رساند. اما «قطعه» در دوران معاصر فرانسه، معنای دیگری یافت، و فیلسوفان و نویسندگان مدرنی نظیر رولان بارت و ژرژ پرک از آن در آثار خود به عنوان «نماد» مدرنیته استفاده کردند. همچنین برخی از منتقدان فرانسوی مثل موریس بلانشو، بخش مهمی از نظریات ادبی خود را بر پایه تأمل درباره «قطعه» ارائه دادند.
اساس «قطعه» بر تجزیه حافظه، اندیشه و احساسات است و خواننده را به چیزهای کوچک و به نظر ناچیز ارجاع میدهد. این ویژگی اصلی قطعه، سبب تأثیرگذاری بیشتر، مخاطب فراوان و در یک کلام، جهانشمولی آن شده است. کریستین بوبن هم با آگاهی به این تواناییها، روی به گونه ادبی قطعه آورده و خود را در ادامه سنت قطعهنویسی قرار داده است.
بوبن در ایران
اما کریستین بوبن فقط به صنعت نشر فرانسه رونق نبخشیده، آثار او به فراتر از مرزهای کشورش نیز رفته و خوانندگان بسیاری پیدا کرده است. در ایران نیز، کریستین بوبن، نامی آشناست؛ کمتر ایرانی علاقهمند به کتاب را میتوان یافت که اثری از این نویسنده فرانسوی را نخوانده، یا تورق نکرده باشد.
شاید پیروز سیار، مترجم ایرانی، وقتی با ترجمه «رفیق اعلی»، برای اولین بار کریستین بوبن را به فارسیزبانها معرفی کرد، هیچ تصوری از استقبال مخاطبانش نداشت. این استقبال به حدی بود که به اصطلاح «تب بوبن» در میان کتابخوانهای ایرانی بالا گرفت و علاوه بر پیروز سیار، چند مترجم دیگر مثل مهوش قویمی که دههها در دانشگاه شهید بهشتی تهران به عنوان استاد ادبیات فرانسه تدریس کرده، دلآرا قهرمان و ساسان تبسمی، آثار دیگری از بوبن را ترجمه کردند.
برخی از این ترجمهها چندین بار چاپ شد، و بعضی از کتابهای بوبن نیز از سوی چند مترجم به فارسی برگردانده شد. جز رفیق اعلی، که هم در فرانسه و هم در ایران، بهترین اثر بوبن به شمار میآید، از دیگر کتابهای بوبن به فارسی میتوان به «نور جهان»، «کتاب بیهوده»، «فرسودگی»، «بانوی سفید»، «زندهتر از زندگی» و «چای بدون چای»، «ابله محله» و «زن آینده» اشاره کرد.
با این حال، آثار بوبن و همچنین شیوه چاپ این آثار در ایران منتقدانی دارد. علاوه بر این که برخی از اهالی ادبیات، سبک ادبی این نویسنده را نمیپسندند، برخی نیز چاپ ترجمه آثار وی در ایران را اسیر فضای «غیرمعقول» به وجود آمده درباره این نویسنده و نوعی «کتابسازی» میدانند.