تابستان سال ۱۳۹۲، ده سال پیش بود که به همراه نیلوفر و یکی از روزنامهنگاران به خانه سروش حبیبی، مترجم ایرانی ساکن حومه پاریس رفتیم تا با او گفتوگو کنیم.
آنچه میخوانید، متن این گفتوگوست که پیشتر در زمانه منتشر شده است:
جسد میلان کوندرا در مکانی که هرگز اعلام عمومی نشد، در خلوتِ خصوصیترین جمع، سوزانده شد؛ حالا دیگر از کوندرا فقط افکارش در کتابهایش، لابهلای کلمات و جملاتش، زنده است.
خبر درگذشت این نویسنده بزرگ فرانسوی-چکی در روز بیستم تیر در صدر اخبار رسانههای جهان قرار گرفت، اما این پیرمرد ۹۴ ساله، وصیت کرده بود که برایش مراسم عمومی تشییع جنازه برگزار نشود.
فقط گفته بود که در مراسم بسیار خصوصی سوزاندن جسدش، سوناتینی از لئوش یاناچک، آهنگساز معروف چکی نیمه دوم قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم پخش شود که پدرش، لودویک کوندرا با پیانو آن را نواخته بود.
این مطلب نوشته من اولین بار ۱۴ فروردین ۱۳۹۲ در بیبیسی فارسی منتشر شده است.
در شرایط کنونی که بیشترین اخبار درباره ایران به پرونده هستهای این کشور مربوط است، این فقط ایرانیان وطندوست نیستند که از مخدوش شدن تصویر سرزمین مادریشان در جهان نگرانند، بلکه برخی از غربیها نیز با همین نگرانی، به ویژه سویههای فرهنگی آن، به کوششهایی دست میزنند.
آلن برونه، فیلمساز و منتقد فرانسوی، که نامی آشنا برای علاقهمندان سینمای ایران است، در زمره غربیهایی به شمار میرود که بار دیگر در تازهترین کتابش با نام «رخشان بنیاعتماد، زن مبارز ایرانی» به معرفی ایران پرداخته و از «تصویر نادرستی که برخی از روزنامهنگاران اروپایی» از این کشور به دست میدهند، انتقاد کرده است.
آقای برونه که به زبان فارسی مسلط است، پیش از این، کتابهای «صابئین ایران زمین» (با همکاری مسعود فروزنده و عباس تحویلدار) و «سینمای جنگی ایران» را منتشر کرده، و تاکنون بیش از سی فیلم مستند درباره جاذبههای گردشگری و اقلیتهای مذهبی ایران، در این کشور ساخته است.
او که اولین بار سال ۱۹۷۵ به ایران سفر کرد، پیش از انقلاب ایران، فیلمی داستانی با عنوان «آتش جنوب» ساخت.
اما در میان سینماگران مطرح ایرانی، آلن برونه شیفته سینمای رخشان بنیاعتماد شده است؛ او در کنفرانسهایی به سینمای بنیاعتماد پرداخته و در جایی نیز به صراحت گفته که رخشان بنیاعتماد «از بهترین کارگردانان زن دنیا» است.
«من جنگ را در سرم به دام انداختهام. جنگ در سرم محبوس شده است.» – لوئی فردینان سلین، «جنگ» (۲۰۲۲)
آثار لوئی فردینان دتوش (۱۸۹۴ تا ۱۹۶۱) که بعداً لوئی فردینان سلین نام گرفت، نویسنده بزرگ قرن بیستم فرانسه، به طور گسترده بازتاب وقایع زندگی و احولات اوست؛ در سراسر این آثار، از اولین رمان با نام «سفر به انتهای شب» که در آن سالهای مشقتبار جنگ جهانی اول را توصیف کرده، تا آخرین کتابها که تهدید یک جنگ هستهای بر آنها سایه انداخته، جنگ یکی از اساسیترین مضامین است.
اولین تجربه جنگ برای سلین، مکانی است که «غریزه مرگ»، همان مفهوم مورد نظر فروید، را برای او آشکار میکند. این تجربه از مرگ، در بخش عمدهای از آثار سلین وجود دارد و میان یک انسانیت در خطر و یک میل به خودتخریبی انسان در نوسان است.
در بیرون از آثار و در زندگی عادی نیز، جنگ همواره برای سلین وجود داشت؛ از افسانهای که درباره سوراخ کردن جمجمه خود ساخته بود تا زخمی که بر بازویش بود و کمتر از آن حرف میزد، از جمله در «دسته دلقکها» که توضیح داده چگونه این زخم او را به سوی پزشک شدن سوق داد.