زندگی مخفی میلان کوندرا در فرانسه و آخرین وصیتش

جسد میلان کوندرا در مکانی که هرگز اعلام عمومی نشد، در خلوتِ خصوصی‌ترین جمع، سوزانده شد؛ حالا دیگر از کوندرا فقط افکارش در کتاب‌هایش، لابه‌لای کلمات و جملاتش، زنده است.

خبر درگذشت این نویسنده بزرگ فرانسوی-چکی در روز بیستم تیر در صدر اخبار رسانه‌های جهان قرار گرفت، اما این پیرمرد ۹۴ ساله، وصیت کرده بود که برایش مراسم عمومی تشییع جنازه برگزار نشود.

فقط گفته بود که در مراسم بسیار خصوصی سوزاندن جسدش، سوناتینی از لئوش یاناچک، آهنگساز معروف چکی نیمه دوم قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم پخش شود که پدرش، لودویک کوندرا با پیانو آن را نواخته بود.​

ادامه نوشته «زندگی مخفی میلان کوندرا در فرانسه و آخرین وصیتش»

لوئی فردینان سلین؛ روایت غریزی «جنگ»

«من جنگ را در سرم به دام انداخته‌ام. جنگ در سرم محبوس شده است.» – لوئی فردینان سلین، «جنگ» (۲۰۲۲)

آثار لوئی فردینان دتوش (۱۸۹۴ تا ۱۹۶۱) که بعداً لوئی فردینان سلین نام گرفت، نویسنده بزرگ قرن بیستم فرانسه، به طور گسترده بازتاب وقایع زندگی و احولات اوست؛ در سراسر این آثار، از اولین رمان با نام «سفر به انتهای شب» که در آن سال‌های مشقت‌بار جنگ جهانی اول را توصیف کرده، تا آخرین کتاب‌ها که تهدید یک جنگ هسته‌ای بر آنها سایه انداخته، جنگ یکی از اساسی‌ترین مضامین است.

اولین تجربه جنگ برای سلین، مکانی است که «غریزه مرگ»، همان مفهوم مورد نظر فروید، را برای او آشکار می‌کند. این تجربه از مرگ، در بخش عمده‌ای از آثار سلین وجود دارد و میان یک انسانیت در خطر و یک میل به خودتخریبی انسان در نوسان است.

در بیرون از آثار و در زندگی عادی نیز، جنگ همواره برای سلین وجود داشت؛ از افسانه‌ای که درباره سوراخ کردن جمجمه خود ساخته بود تا زخمی که بر بازویش بود و کمتر از آن حرف می‌زد، از جمله در «دسته دلقک‌ها» که توضیح داده چگونه این زخم او را به سوی پزشک شدن سوق داد.

ادامه نوشته «لوئی فردینان سلین؛ روایت غریزی «جنگ»»

گفت‌وگو با اریک امانوئل اشمیت روی صحنه تئاتر؛ چرا به ایران نمی‌روم؟

گفت‌وگو با اریک امانوئل اشمیت روی صحنه تئاتر «ریو گوش» پاریس

چند سال پیش، در سالن تئاتری که اریک امانوئل اشمیت در محله مونپارناس پاریس آن را از سال ۲۰۱۲ اداره می‌کند با این نویسنده مصاحبه کردم. این گفت‌وگو پیش از اجرای اقتباسی از «موسیو ابراهیم و گل‌های قرآن» انجام شد که خود اشمیت قرار بود آن را در همین سالن روی صحنه ببرد و خودش تنها بازیگر آن باشد. من بعدا توانستم این تئاتر را هم ببینم. اشمیت کل نمایشنامه را به صورت یک مونولوگ در آورده بود با انرژی غیرقابل وصفی اجرا می‌کرد.

ادامه نوشته «گفت‌وگو با اریک امانوئل اشمیت روی صحنه تئاتر؛ چرا به ایران نمی‌روم؟»

بوعلام صنصال: ما هر روز «ایران‌های کوچک» خلق می‌کنیم

گفت‌وگو با بوعلام صنصال در دفتر انتشارات گالیمار در پاریس

بسیاری از نویسندگان مهاجرت نمی‌کنند، ولی در کشورشان غریب‌تر از هر جای دیگر هستند. هر چقدر هم که خوب بنویسند و موفق باشند، انگار کشورشان آنان را نمی‌خواهد؛ بوعلام صنصال جزو این دسته از نویسندگان است؛ او معتقد است کشورش نیازمند نویسندگانی است که شمع اعتراض را زنده نگاه دارند و در هر شرایطی، آزادی و دموکراسی را فریاد کشند.

ادامه نوشته «بوعلام صنصال: ما هر روز «ایران‌های کوچک» خلق می‌کنیم»